تجارت

وقتي ستاره‌ها در كوير گرد هم مي‌آيند

ناظم نیوز: چهارصد و نود و دومین برنامه سینماتک خانه هنرمندان ایران با نمایش نسخه مرمت شده فیلم سینمایی خیلی دور خیلی نزدیک، با حضور رضا میرکریمی (نویسنده و کارگردان)، مسعود رایگان (بازيگر)، افشین هاشمی (بازیگر)، مهرزاد دانش (منتقد سینما) و با اجرا و کارشناسی کیوان کثیریان در سالن ناصری خانه هنرمندان ایران برگزار شد.

به گزارش ناظم نیوز، رضا میرکریمی در ابتدای این جلسه بیان کرد: من فکر نمی‌کردم افراد زیادی بعد از این همه سال برای تماشای خیلی دور خیلی نزدیک اینجا بیایند اما این جمعیت نشان می‌دهد که فرصتی که کیوان کثیریان ایجاد کرده است، مخاطبان خاص خود را دارد. نکته عجیبی برای من وجود دارد این است که در جشنواره فیلم فجر، همچنان هیات انتخاب و هیات داوران با کیفیت ای‌سینما کارها را می‌بینند. ای‌سینما شاید ۲۰ درصد از کیفیت فیلم‌ها را دربر می‌گیرد و متاسفانه با تماشای این کیفیت از فیلم‌ها، داوری صورت می‌گیرد و جوایز صدا و سایر بخش‌ها قرار است اینطور داده شود. اگرچه من مدت‌های طولانی است که در محفلی شرکت نکرده‌ام اما علاقمند بودم امشب در سینماتک حضور داشته باشم.
اين كارگردان موفق سينما درباره کستینگ این فیلم نیز توضیح داد: من در ابتدا با رضا کیانیان صحبت کردم و با هم سفری به کویر هم داشتیم. اما بعدها احساس کردم جنس سفر دکتر عالم در قصه به یک جهان ناشناخته است. خودم هم چند هزار کیلومتر به دل کویر برای لوکیشن این فیلم رفته بودم و حتی یک بار هم موتور ماشینم در این جریان سوخت! وقتی دچار این تردید شدم، پرویز پرستویی، مسعود رایگان را به من پیشنهاد داد. او را نمی‌شناختم و پرویز به من گفت که او قبلا در سوئد بازی کرده و در خاموشی دریا نیز قبل از این حضور داشته است که سکانس او را در این فیلم بسیار دوست داشتم. همیشه البته در این انتخاب‌ها به کارگردان می‌گویند ریسک نکن و بازیگر چهره بیاور تا فیلمت بفروشد اما من هیچوقت از انتخاب‌هایم ضرر نکرده و همیشه نتیجه خوبی گرفتم. در خیلی دور خیلی نزدیک، مسعود رایگان و افشین هاشمی بسیار خوب بودند. حتی یک بار در جشنواره فیلم فجر داوران به من گفتند فیلمت خیلی خوب بود اما یک بازیگر بومی داشت که نقش یک روحانی را بازی می‌کرد دیگر به او جایزه ندادیم و من برایشان توضیح دادم که آن نقش را افشین هاشمی بازی کرده بود نه یک بازیگر بومی. شاید افشین هم یک سیمرغ را از دست داد (خنده)!
مسعود رایگان نیز در ادامه بیان کرد: 2 سال بود که رضا میرکریمی و افشین هاشمی را ندیده بودم و باید از سینماتک که چنین فرصتی را فراهم کرد، تشکر کنم. یک روز از طرف آقای میرکریمی با من تماس گرفتند و در یک اتاق نمور در خیابان خرسند با هم قرار گذاشتیم. او فیلمنامه را به من داد و من شروع به خواندن کردم و هرچه پیش رفتم دیدم چه فیلمنامه خوبی است. دوباره به دفتر رفتم و گفتم من بعد از ۱۸ سال به ایران به دعوت وحید موساییان برای بازی در خاموشی دریا، برگشته‌ام و باید برای یک تئاتر به سوئد برگردم. اما بعدش برای خیلی دور خیلی نزدیک تست گریم دادم. روز سفر من رسیده بود و هر روز با امیر اثباتی به دفتر آقای میرکریمی دعوت بودیم. ما سفر را آغاز کردیم و از کاشان رد شده بودیم و دوستانی دنبال ما آمدند و هر روز ساعت ۵ صبح من، آقای قمی و مجموعا ۷ نفر که در یک خانه بودیم، بیدار می‌شدیم، گریم انجام مي‌شد و سر لوکیشن حاضر می‌شدیم. مسافتی ۸۰ کیلومتری برای رسیدن به دهی در کویر را باید طی می‌کردیم. باد شدیدی می‌زد و ساعت ۳ بعد از ظهر محبور به تجدید گریم بودیم و وقتی آفتاب مایل می شد فیلمبرداری آغاز می‌شد و ۷ ماه کار با همین منوال پیش رفت. یک شب دیگر در سکانسی که با خانم دکتر در کاروانسرا درباره خدا صحبت می‌کردیم، کهکشان راه شیری عین توده ابری عبور می‌کرد و من در همان حین خوابم برد و از خواب که بیدار شدم دیدم کسی اطرافم نیست. چراغ‌ها هم خاموش بود. هرچه صدا کردم کسی نبود. آقای میرکریمی و گروه مشغول فیلمبرداری صحنه‌هایی دیگر و در مسیر بودند و انگار می‌پرسند که مسعود رایگان با ما همراه است یا نه و من را هم که تنها مانده بودم، ناگهان ترسی فراگرفت. بازی در این فیلم تجربه جذابی برای من بود. میرکریمی کارگردانی است که از هیچ جزییاتی نمی‌گذرد و باید به موسیقی درخشان آقای علیقلی و فیلمبرداری درجه یک حمید خضوعی ابیانه اشاره کنم.
مهرزاد دانش منتقد و کارشناس سینما نیز عنوان کرد: فیلم خیلی دور خیلی نزدیک مثل فیلم اول رضا میرکریمی کودک و سرپاست و مثل فیلم آخری که از او دیده‌ایم یعنی قصر شیرین، فیلمی جاده‌ای است. ژانر جاده‌ای فیلم‌هایی را دربرمی‌گیرد که موقعیت اصلی‌اش در جاده می‌گذرد و کاراکترها در آن مسیری را طی می‌کنند و آنچه مهم است مقصد نیست بلکه تجربه‌های در مسیر است که آنها را دچار تکانه‌های حسی و حتی عقیدتی می‌کند. در سینمای جهان نیز از این دست فیلم‌ها از تلما و لوئیز ریدلی اسکات و و مادرت نیز همینطور آلفونسو کوارون وجود دارد. خیلی دور خیلی نزدیک اما از معدود فیلم‌هایی است که یک فیلم جاده‌ای را به تجربه تماشای زیبایی‌های بصری جاده تبدیل کرده است. گویی افقی آسمان و زمین را به هم در بخش‌هایی از فیلم چسبانده است. به نظرم این فیلم ژانر جاده‌ای را صرفا در معنای دراماتیک خود بنا ننهاده است بلکه در فضای تصویری نیز به این ژانر وفادار بوده از آن معنا استخراج کرده است.
کیوان کثیریان در ادامه گفت: یکسری فیلم‌ها در سینمای ایران در مقطعی دارند شکل تازه‌ای از روحانیت را در جامعه نشان می‌دهند. نظیر زیر نور ماه، طلا و مس و مارمولک از جمله این آثار هستند و خیلی دور خیلی نزدیک نیز تصویر متفاوتی را از روحانیت نشان می‌دهد.
افشین هاشمی بازیگر نقش روحانی در این فیلم نیز بیان کرد: آنقدر ذوق‌زده بازی در یک فیلم سینمایی در آن زمان بودم که مثل یک سرباز خبردار می‌ایستادم تا نکات کارگردان را اجرا کنم. من با پیشینه تئاتری سر آن فیلم رفتم و زودتر به مسجد آن محل می‌رفتم تا شیوه رفتار و برخورد روحانی‌اش را ببینم. پدربزرگم نیز فردی روحانی بود و کاری غیر از این هم داشت و ویژگی‌های او را در ذهنم به خاطر می‌آوردم. اولین پلانی که بازی کردم این بود که باید با موتور از بین درخت و یک بنز گران قیمت رد می‌شدم و در فاصله خاصی می‌ایستادم و سلام می‌دادم. آنجا دیدم تکنیک استانیسلاوسکی به دردم نمی‌خورد و محاسبه ریاضی فاصله بین درخت و بنز بیشتر به کارم می‌آید (خنده). شاید در آن فیلم برخی چیزها را ابتدا تئاتری اجرا می‌کردم و گاهی آقای میرکریمی به من می‌گفت به اصطلاح ولوم را پایین بیاور! و من رفته رفته برای هرچه کمتر اجرا کردن نقش را آموختم. در روز پایانی نقش نیز آقای میرکریمی به من گفتند آنقدر بازی‌ات خوب شده است که دوست دارم پلان روز او‌ل را تکرار کنم. شاید 2 سال بعد بود که پرویز پرستویی هم به من گفت فیلم خوبی از من دیده است و به خیلی دور خیلی نزدیک اشاره کرد اما گفت یک پلانت در این فیلم خوب نیست آن هم اولین باری که مقابل دوربین می‌آیی و به همان پلانی که می‌خواستیم تکرار کنیم، اشاره داشت. همین که با این فیلم به سینمای ایران معرفی شدم مهمترین اتفاق زندگی‌ام بود. اولین موقعیت فیلمسازی هم بعدها برایم توسط آقای میرکریمی فراهم شد.
رضا میرکریمی نیز عنوان کرد: باید بگویم بازیگر کار دشواری را در میزانسن یک ماشین تجربه می‌کند. این کار بسیار سخت است. زیرا خودرو در حال حرکت است. کارگردان مجبور است در جای دیگری بنشیند. نگهداشتن راکورد، بستن خیابان، کنترل نور و… همه و همه کار سختی است. حال تصور کنید افشین هاشمی باید در اولین تجربه خود در این فیلم به چسبی روی دوربین نگاه کند و به نظرم افشین هاشمی بسیار خوب از عهده اش برآمد.
مسعود رایگان درباره آوازی که در فیلم می‌خواند، توضیح داد: این شعر به نوعی وصف الحال دکتر عالم است. می‌گوید بنوش به سلامتی همه گم‌شدگان جهان و همه در یک موقعیت هستیم. این قطعه بسیار درست بود. من ملودی این شعر سوئدی را به آقای میرکریمی گفتم و آقای علیقلی آن را ایرانیزه کرد و در واقع چیز دیگری خلق کرد که نه آن بود و نه این و موسیقی خیلی دور خیلی نزدیک شگفت‌انگیز است.
مهرزاد دانش درباره باورهای این کاراکتر و تغییراتی که طی قصه برایش رخ می‌دهد، عنوان کرد: سکانس اول فیلم و معرفی این کاراکتر بسیار خوب است. در همان سکانس اول متوجه می‌شویم شب عید و چهارشنبه سوری است. شلوغی‌های محیط و المان‌های مسیحیت و تابلوی آفرینش و ارجاعی که در ابتدای فیلم به مسیح داده می‌شود نشان می‌دهد فیلم دارد با معناها و مفاهیم دنیاهای آیینی و مذهبی بازی می‌کند و گویی ماجرای تابلو در فیلم برعکس و جای پدر و پسر عوض می‌شود. در سکانس اولیه شخصیت شغل و اعتقاداتش را بروز می‌دهد و در ادامه وضعیت زندگی و فروپاشی موقعیتی‌اش را می فهمیم. شخصیت دکتر در هفت‌خانی که طی می کند به مرور پرورش می‌یابد. در برخورد با خانم دکتر، روحانی و دوری‌اش از متن جامعه و حتی در صحنه بنزین زدن در حال بروز می‌بینیم. خیلی دور خیلی نزدیک فیلم جزییات است و هیچ نکته ای در آن نیست که کاشته شود اما بعدها برداشت نشود.
در ادامه یکی از حاضران در سالن درباره شخصیت‌پردازی خانم دکتر با بازی الهام حمیدی سوال پرسید که چرا او معصومیت بیش از حدی دارد و فرشته‌گونه ترسیم می‌شود؟ رضا میرکریمی بیان کرد: من نمی‌خواهم لکنت‌های احتمالی فیلم را رفو کنم اما این فیلم اثری جاده‌ای با منزلگاه‌های از قبل مشخص شده است. این منزلگاه‌ها در کنار ظاهر کاملا تراش شده برای شکل‌گیری منطقی معانی و اهدافی است که در پس خود نهفته دارد. برای مثال دیدگاه دکتر و روحانی می‌تواند یک چالش فلسفی باشد. برای ذهن من رسیدن دکتر به کاروانسرا رسیدن به جایی بود که بتوانی در آن سیراب شوی و کمی احساس و عشق را لمس کنی. چیزی که از تمام موجودی دکتر پیش از این کم شده است. او ازدواجی ناموفق داشته است و عشق را در زندگی‌اش کم دارد و این زن به همین دلیل فرشته‌گونه است. در ابتدا او شاگرد دکتر عالم است اما در نهایت خانم دکتر است که استادش را نصیحت می‌کند. برای ابتدای فیلم نیز به مقدمه‌ای فکر کردیم تا میزانسنی بچینیم که بگوییم معنویت فیلم ما چیست. در واقع مسیح هنوز بالا روی صلیب است و معنویت واقعی به صلیب کشیده شده و معنویت ظاهری آشفته بازاری است که دکتر از او عبور کرده تا به جایی که عمیق تر است برود.
در بخش ديگري از اين نشست، رضا ميركريمي گفت: ما ویوفایندر را که وسیله‌ای برای دیدن و ارزیابی نماهاست، به کویر بردیم و دو نقطه‌ای در کویر پیدا کردیم که تا قبل از خیلی دور خیلی نزدیک هیچکس آن را برای یک فیلم داستانی استفاده نکرده بود اما اکنون به سایت‌های گردشگری معروفی تبدیل شده‌اند و من خوشحالم از این که این اتفاق برای آنجا افتاده. وقتی با ویوفایندر کار می کردم، دیدم که نمای بسته و باز در آنجا یکی است و نمای بسته و باز در کویر را نمی‌شد به طور دقیق مشخص کرد. نمای آسمان نیز در کویر همینطور است. کنار دریا نیز همین شرایط حاکم است. در این فضاها دیگر متر و خط کش‌های دست‌ساخته بشری کار نمی‌کند. شاید این‌ها ترجمه بصری مفهوم بی نهایت است برای این که با قرارگرفتن در مجاورت آن‌ها بتوانیم چیزی را لمس کنیم و این ارتباط تماتیک بین لوکیشن و قصه نیز حفظ شود و خیلی دور خیلی نزدیک نیز به همین معناست. اولین آنها مربوط پیدا کردن این لوکیشن‌ها بود که چند ماهی طول کشید. از کویر در سینمای ایران فیلمبرداری زیاد شده است اما برخی از دوستان خسته به آنجا می‌رسند و نور تختی که از بالا خورده است و سایه نمی‌دهد را می‌گیرند و چیزی که در نهایت دیده می‌شود، جلوه ندارد. در کویر برای هر چشم انداز باید ۸۰ کیلومتر دست کم طی کرد. ما در سه موقعیت کویری و تهران با فواصل ۳۰۰ کیلومتری کار کردیم و صبح در مینی بوس به سمت لوکیشن بچه ها می‌خوابیدند و تا قبل از آفتاب زدن تمرین می کردیم و دوباره آنجا می‌خوابیدیم تا عصر دوباره فیلمبرداری کنیم. هر روز ساعت ۳بعد از ظهر تا غروب فیلمبرداری می‌کردیم و دوباره صبح ماجرا از همین قرار بود. درباره کلوت‌های شهداد نیز باید بگویم که جاده مه بندان و خاکی وجود داشت که می‌گفتند آنجا محل اشرار است و در ابتدای کار هر بار یک مامور نیروی انتظامی همراهمان می‌آمد و بعدها از او خواستم نیاید. یکی از دو جاده موازی در آنجا را خودمان ساخته بودیم که کار بسیار دشواری بود. البته این کار برایم منطق داشت و آن این بود که یک ناظر بیرونی دارد قصه ای را می بیند و دوربین باید کمی از سوژه دور شود تا چیزی فراتر را ببینیم اما در «قصر شیرین» قصه بیشتر در ماشین می‌گذشت. همچنین یکی دیگر از مشکلات در این فیلم ایجاد طوفان بود. به این چالش فکر می‌کردیم تا این که یک روز باد تندی آمد و آفیش را تغییر دادیم. دماغه ماشین را در شن قرار دادیم و در زاویه لنز از جلوی دوربین تا فاصله ۵۰۰ متر هر ۵۰ متر یک نفر با بیل و جارو می‌ایستاد و ماشین‌هایی نیز می‌چرخیدند و خاک‌ها را بلند می‌کردند و خود من مقابل دوربین خاک می‌ریختم و این طوفان غیر از این حالت امکان ایجاد شدن نداشت.
سوال دیگر این جلسه درباره رد شدن علمی‌گرایی در فیلم بود و یکی از حاضران پرسید آیا معنویتی که کارگردان به دنبال آن است، فردی است یا اجتماعی؟ میرکریمی نیز در پاسخ گفت: من به دنبال این بودم که بگویم ما در برابر برخی سوالات بی پاسخ هستیم. من به این قائلم که همه تکلیف انسانی ما از فردیت آغاز می‌شود. در حال حاضر هیچ تکلیف اجتماعی را مقدم بر تکلیف فردی نمی‌دانم. هدف من به تصویر کشیدن اخلاق در دنیاهای کوچک خودمان مثل خانواده بوده است. به نظرم سینما بهترین ابزار برای آموختن مهارت‌هایی است که می‌تواند رنج عمومی مان را کم کند. اساسا قصه گفتن برای این است که یاد بگیریم خودمان را جای دیگران بگذاریم. حتی به بچه ها نیز در قصه گفتن یاد می‌دهیم چطور وارد جامعه شوند. آن‌ها وقتی با شخصیتی در قصه همذات پنداری می‌کنند اولین پیش نیاز هر درس اخلاقی الهی و غیرالهی را می‌آموزند. هر فیلم خوب یا بدی این خاصیت را دارد که آدم‌ها یک دنیای دیگر را در آن تجربه کرده‌اند، به جای دیگری غمگین یا هیجان زده شده‌اند و این موقعیت کمکشان می‌کند تا در هر برخورد و قضاوتی ابتدا تامل کنند.
در ادامه کیوان کثیریان بیان کرد: در این فیلم شخصیت غایب که نمونه آن به نوع دیگری در قصر شیرین هم وجود دارد سامان است که سایه آن بر کل فیلم حاکم است. چطور به این نتیجه رسیدید که نباید او را ببینیم؟ میرکریمی در پاسخ گفت: سامان یک وجه بیرونی دارد که دکتر باید او را پیدا کند. درباره وجه معنایی او نیز باید بگویم گمشده ای است که باید او را پیدا کرد.
دانش نیز درباره شکل دراماتیک این کاراکتر بیان کرد: همین که سامان را نمی‌بینیم و تنها صدایش وجود دارد، وجه معمایی و کنجکاوبرانگیزاننده آن است. اما به نظر من در قصر شیرین تاثیر عمیق‌تری از کاراکتر غایب می‌بینیم.
رضا میرکریمی با اشاره به جوایز این فیلم در جشنواره فیلم فجر بیان کرد: اساسا جشنواره فیلم فجر با این قاعده نمی‌تواند عدالت را کاملا رعایت کند. زیرا در جهان هیچ ذهن آنالیزوری وجود ندارد که ۲۰ فیلم را در ده روز ببیند و یادش باشد که کاملا کدامیک خوب بوده است. برای مثال جوایز صدا چندان قابل تفکیک نیست. من داور جشنواره‌های خارجی بوده ام و نهایتا برای ۱۰ فیلم سه جایزه می‌دادیم نه برای ۲۰ فیلم ۱۷ جایزه! متاسفانه به دنبال این اتفاقات فضایی فراهم می‌شود که داور گمان می‌کند فیلمی که خیلی شلوغ است، کات خورده یا سرو صدای زیادی دارد باید جوایز بیشتری بگیرد و لابد کارگردانی‌اش بهتر است. اما در کارگردانی مهم این است که ارزیابی کنیم آیا او توانسته مسیر شخصیت از ابتدا تا انتها را درست و باورپذیر متناسب با قصه پیش ببرد یا نه. نه این که ببینیم در اجرا چهار پلان خوب دارد یا نه. اما جشنواره از این جهت که تبدیل به آیینی ملی شده است، برایمان مهم است و این سرقفلی خوب است. امیدواریم مدیریت درستی صورت بگیرد. متاسفانه امروز جشنواره را حراج کرده‌اند و دیگر فیلم‌های آن کالای کمیابی نیست که در اکران عمومی مردم عطش دیدنشان را داشته باشند.
افشین هاشمی نیز درباره شیوه بازی گرفتن رضا میرکریمی عنوان کرد: جواب دادن به این سوال سخت است. در تجربه من در فیلم خیلی دور خیلی نزدیک پایین آوردن ولوم بازی مهم بود. اما در یک یادآوری آنی درباره این سوال باید بگویم راهی غیر از تمرین‌های طولانی و در واقع اتفاق لحظه‌ای بازیگر برای آقای میرکریمی اهمیت داشته است. در واقع کارگردان شاید مثل شکارچی لحظه‌ای از بازیگر را دریافت می‌کند تا این که مثل تئاتر با تمرین‌های طولانی به یک ثبات برسیم. یادم است یکبار شاید آقای رایگان از دست من بابت نوع بازی‌ام ناراحت بودند اما در نهایت چیزی را می بینیم که مینی‌مال کردن اکت صحنه‌ای و کمینه کردن عواطف و یکدستی بازی بازیگران حتی در ارتباط با بازی خانم دکتر با بازی الهام حمیدی که از تلویزیون آمده است. حتی از رفتاری مثل نحوه نشستن بازیگر هم در فیلم می‌توانیم عواطف او را دریافت کنیم. به نظرم آقای میرکریمی بازی بازیگران را در اجرای بیرونی تقلیل می دهد اما همزمان به آن عمق می‌بخشد.
مسعود رایگان نیز درباره علت خوب بودن بازی بازیگران در آثار میرکریمی و پشت سر گذاشتن بهترین تجربه‌هایشان در آثار او عنوان کرد: یادم است یک شب با افشین هاشمی به محل اقامت آقای میرکریمی برای تمرین رفتیم اما فهمیدیم که ایشان قصد ندارند سکانس را تمرین کنند. به نظرم باید توافقی کلی بین کارگردان و بازیگر صورت بگیرد و مهمترین بخش فیلمنامه شخصیت پردازی است. ما یک دکتر عالم در خیلی دور خیلی نزدیک داریم با ۱۲۰ دقیقه زمان که فرازهای مختلفی را طی می‌کند. باید این را بگویم که قسمت های میانی فیلم در ابتدا فیلمبرداری شد و لحظه‌های بحرانی فیلم را همان ابتدا تجربه کردیم. بعدها به تهران آمدیم. من از میرکریمی تشکر می‌کنم که ریسک کرد تا من نقش دکتر عالم را بازی کنم. متاسفانه ما در اکثر فیلمنامه‌ها فاقد شخصیت‌پردازی هستیم و از نبود فیلمنامه‌ای خوب معمولا ضرر می‌کنیم. ما فیلمنامه را می‌خواندیم و به توافقی دو جانبه با کارگردان می‌رسیدیم. ضمن این که آقای میرکریمی مدیرت درست و دقیقی درباره فیلمنامه داشتند. همه مان معتقد شده بودیم که باید در این فیلم بهترین کارمان را ارائه کنیم. شرایط طاقت‌فرسایی داشتیم اما کوچکترین حاشیه‌ای در جریان ساخت فیلم پیش نیامد و آرامش میان همه عوامل وجود داشت و من خوشحالم در چنین پروژه‌ای حضور داشتم.
رضا میرکریمی نیز درباره بازی گرفتن از بازیگران توضیح داد: من گرافیک خوانده‌ام و سینما را به شیوه مهندسی معکوس یاد گرفته‌ام. با دیدن فیلم‌ها و به صورت تجربی سینما را یاد گرفتم. این نوع یادگیری چند قابلیت را به کارگردان می‌دهد. نخست این که پای مانیتور دقیق‌تر و در لحظه به همه چیز نگاه می‌کنم. بنابراین در لحظه فیلمبرداری چیزی را از دست نمی‌دهم. اما مهم‌تر این است که کارگردان از قبل فیلمی را که می خواهد بسازد، در ذهنش ساخته باشد. زیرا آنچه ساخته می‌شود فیلمنامه نیست ذهنیت کارگردان است. اشتباه است که ادبیاتی فکر کنیم و به سینما تبدیلش کنیم. باید از ابتدا مهارت این را داشته باشیم که سینمایی فکر و موارد غلط را شناسایی کنیم. بازیگر نیاز دارد که کارگردان به او امنیت بدهد و او خودش را به فیلمساز بسپارد.

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا