سال عجيب براي يك تئاتري محبوب
ناظم نیوز: شب، خارجی، یرما نام نمایشی است به کارگردانی نسیم ادبی و ندا شاهرخی، محصول مدرسه بینالمللی تئاتر فانوس با حضور بازیگرانی که نخستین بار است در اجرایی عمومی روی صحنه میروند. در اين نمايش به واسطه روایتهای شخصی بازیگران از زندگی حقیقیشان، نگاهی انسانی به هر دو کاراکتر، یرما و خوآن شکل گرفته است. نگاهی که عاطفه و احساس همذاتپنداری را هم نسبت به یرما و هم نسبت به خوآن برمیانگیزد. البته که نسیم ادبی تنها با درخشش روی صحنه تئاتر، چه در مقام کارگردان و چه به عنوان بازیگر شناخته نمیشود و تماشاگران، او را با بازیهای درخشانش در قاب تلویزیون، پرده سینما و شبکه نمایش خانگی هم به یاد میآورند. او كه چندي پيش همسرش، ابراهيم اثباتي را از دست داد كه يكي از هنرمندان شاخص عرصه موسيقي بود، اين روزها سعي ميكند با كاركردن فضاي روحي خود را عوض كند.
-يك سال گذشته، يك سال عجيب براي همه ما بود و كرونا همه چيز را تحتالشعاع خود قرار داده بود. در شغل شما هم تعطيليهاي متوالي و طولانيمدت زيادي وجود داشت و از طرف ديگر حمايت خاصي هم از سوي مسئولان صورت نگرفت! شما به عنوان يك تئاتري قديمي عملکرد ادارهکل هنرهای نمایشی را در این وضعیت چگونه دیدید؟
*بحران چیزی نیست که بتوانید بگویید انتظارش را نداشتیم و همواره ممکن است پیش بیاید. به عنوان مثال در دوران جنگ هم، سالنهای نمایش مدتی بسته شدند و بسیاری از هنرمندان به کارهای دیگر روي آوردند. پس این قبیل اتفاقات در طول تاریخ در قالب دورانی گذرا رخ داده و میدهد و آنچه اهمیت دارد این است که مدیران در آن دوره کوتاه یا بلند بحران چه کردند. مدیران دولتی بسته به بودن تئاتر در گروه شغلی ۲ و پس از آن ۳ و میزان شیوع کرونا، کاری جز بستن یا باز کردن سالنها نداشتند در حالی که انتظار من تعریف سازوکاری برای حمایت مالی از هنرمندان تئاتر بود. باید تاکید کنم که خانه تئاتر به عنوان نهادی صنفی و شهرام گیلآبادی به عنوان مدیرعامل آن، حامی اهالی تئاتر بودند اما انتظار حمایت از سوی دولت چیزی بود که برآورده نشد. نکته دیگر تلاش خود اهالی تئاتر بود که قابل تقدیر است. هنرمندانی که رو به اجرای نمایش آنلاین آوردند و سعی کردند گذر از این بحران را به گونهای برای خود آسانتر کنند. این دوره یک ساله، فارغ از مشکلات بسیاری که در پی داشت، به ما یادآوری کرد که قدر آنچه را در دست داریم بدانیم، قدر روی صحنه رفتن را، قدر مواجه رودررو با تماشاگر را و… بدانیم در دوران بحران، کسی را نداریم که حمایتمان کند و خودمان هستیم که باید کاری برای خودمان کنیم.
-اواخر سال ۹۸ انجمن هنرهای نمایشی از افتتاح فاز نخست تلویزیون تئاتر ایران خبر داد. پروژهای که قرار بود طی ۴ فاز به مرحله تولید اثر برای فضای مجازی برسد اما پس از فاز یک که پخش اجراهای جشنواره تئاتر فجر و تهران مبارک بود در فاز دو که مستندسازی نصفهونیمه اطلاعات بود متوقف شد. چیزی در موردش شنیدید یا نظری در موردش دارید؟
*راستش من چیزی در موردش نشنیدم و نمیدانم چیست. احتمالا آغاز به کار کرده اما رها شده است.
-شما از جمله هنرمندان تئاتر هستید که جایگاهشان را در سینما، تلویزیون و شبکه نمایش خانگی هم به دست آوردهاند… با این موضوع موافق هستید که بسیاری از بازیگران تئاتر اگرچه روی صحنه میدرخشند اما پیشنهادی از دنیای تصویر ندارند و در نتیجه عموم مردم آنها را نمیشناسند؟
*اتفاقا به نظرم، تئاتریها نسبت به گدشته جایگاهشان را در سینما و تلویزیون و شبکه نمایش خانگی پیدا کردهاند و شاهدش اینکه حضور بیشتری در دنیای تصویر دارند. به فهرست بازیگران سریالهای شبکه نمایش خانگی نگاه کنید تا ببینید چند نفرشان از تئاتر شروع کردهاند. مثال میزنم. کرگدن، را ببینید که بازیگران درجهیکی در آن جلوی دوربین رفتند که از صحنه تئاتر آمده بودند. آقازاده، را ببینید که به عنوان مثال پردیس پورعابدینی، بازیگر من در نمایش قصه ظهر جمعه، نقش اصلیاش را بازی میکرد. بر این نکته هم تاکید دارم که من عبارت بچههای تئاتری، بازیگران تئاتری و… را نمیپسندم. چون به نظرم بازیگر، بازیگر است، چه از تئاتر شروع کرده باشد، چه از سینما، چه از تلویزیون. پس آنها که اصطلاحا بازیگران تئاتر صدایشان میزنیم فرقی با دیگران ندارند جز این که تمرینهای بازیگری بیشتری را از سر گذراندهاند و به واسطه آن متبحرترند.
-با توجه به حضورتان در سریالهای تلویزیونی و تسلط دقیقتان به ویژگیهای یک متن خوب، پیش آمده است که ضعف فیلمنامه آزارتان دهد؟
*ضعف فیلمنامه چیزی نیست که بتوان کتمانش کرد و به نظر من بخشی از آن به خاطر محدودیتهای موجود و این نکته است که بسیاری از حرفها را نمیتوان زد. در کنار آن باید تاکید کنم که در حوزه تصویر فیلمنامههای درخشان بسیاری هم داریم. به عنوان مثال الان در اثری سینمایی از فرناز امینی بازی میکنم که فاطیما اباحمزه فیلمنامه درجهیک آن را نوشته است. به نظرم مشکل این است که گاهی دستتان بسته است و حرفهایی هست که نمیتوانید مطرحشان کنید و در نتیجه فیلمنامه به سمتی میرود که از خودتان میپرسید چرا اینطور شد؟ مثلا الان میتوانید قصه بابک خرمدین را تبدیل به فیلمنامه کنید!؟ طبیعتا پروانه ساخت نمیگیرید. قصههای بسیاری هست که ما نمیتوانیم در موردش فیلم بسازیم و برای همین است که به تکرار میافتیم. نگاه به زمان پخش سریالهایی که در کارنامه کاریتان است نکته جالبی را نشان میدهد. نکتهای که البته شاید تصادفی پیش آمده باشد و آن اینکه در مناسبتها روی آنتن رفتهاند.
-سرزده محرم ۹۹، برادرجان رمضان ۹۸، عقیق محرم ۹۶ و… میتوان یکی از دلایل انتخابهایتان را علم به بیشتر دیدهشدن سریالهای مناسبتی دانست؟
*بهشخصه دستی در رخ دادن این اتفاق ندارم اما اگر دستی داشته باشم سریالهایی را انتخاب میکنم که در مناسبتی پخش شوند. چون تماشاگران بیشتری درگیر آن میشوند. البته که به عنوان مثال باید به سریال حلقه سبز ابراهیم حاتمیکیا اشاره کنم که اگرچه در مناسبتی پخش نشد اما دیده شد. من در تلویزیون پرکار نیستم و از خوششانسیام است که همان تعداد سریالی هم که در آنها جلوی دوربین رفتهام، دیده شده و مورد استقبال قرار گرفتهاند.
-اینکه همچنان بسیاری از مردم کوچه و خیابان با حمیرا سعادت سريال شهرزاد شما را میشناسند چه احساسی به شما میدهد؟
*البته که الان به نسبت زمان پخش سریال و هفتهها و ماههای پس از آن کمی کمتر شده است ولی طبیعتا افتخار میکنم که نقشی با بازی من، بتواند آنقدر مورد استقبال قرار بگیرد که مرا با اسم آن نقش صدا بزنند یا به خاطر بازی در آن نقش بشناسند. این ماندگاری در ذهن تماشاگر موجب خوشحالیام است و هر نقشی که باعث شود آدمها در ذهنشان مرا با آن به خاطر بیاورند نشانهای از درست بودن کار است.
-فقدان ابراهیم اثباتی برای دوستانش و در گام بعد، کسانی که حتی مراودهای دورادور با او داشتند سنگین بود. اندوهی که طبیعتا هزار برابرش در جان شما نشست. پس از آن اتفاق، شور زندگی و انگیزه ادامه دادن را که اکنون از شما به دیگران هم منتقل میشود از کجا آوردید؟
*از ابراهیم. همه کسانی که ابراهیم را از نزدیک میشناسند میدانند که ابراهیم عاشق زندگی کردن و سرشار از شور زندگی بود و تا لحظه آخر عاشقانه زندگی کرد. ابراهیم هیچوقت سرسپرده بیماریاش نشد و خودش میگفت من به این مریضی رو نمیدهم، چه مرا ببرد، چه نبرد. حتی تا آن جایی که میتوانست کار میکرد و قطعهای را که قرار بود با هم ضبط کنیم و من در نبودش ضبط کردم، با یکدیگر تمرین میکردیم. ابراهیم عاشق کارش بود و آنقدر باورهایش در طول سالهای زندگیمان به من منتقل شد که الان انگار در حال زندگی کردنِ باورهای ابراهیم هستم. به خاطر همین است که نبودن ابراهیم برای من نبودن نیست و انگار هست. چون معتقدم این راهی است که همه ما در هر صورت باید برویم و کسی نیست که جاودانه باشد و بماند. همه ما به این مرحله بالاتر که من نامش را تکامل میگذارم میرسیم، رفتن و سفر کردن از نظر من یک مرحله تکاملی از زندگی است. من همیشه ابراهیم را کنار خودم احساس میکنم و مانند گذشته در هر کاری به من کمک میکند. من فقط حضور فیزیکی ابراهیم را ندارم اما از نظر روحی همیشه کنارم است.